Thursday, 30 June 2011

توضیحات کامل رضا پهلوی در مورد حکومت دکتر مصدق


باید به آقای مشیری گفت فرد باید یک مطلب کامل را بخواند بعد بتواند به نقد و بررسی آن بپردازد شما که خود را استاد و با سود مینامید چطور می‌توانید فقط با خواندن چند جمله به نقد آن بپردازید پس میشود گفت یا از کینه یا از نادانی شما هست آقای مشیری مطلب کامل را بخوانید بعد نقد کنید مغلطه نه نقد کنید 

با اين حال، اين تصويری است که پدر شما از خود به جا
 گذاشته و بسيار ريشه در خاطرٔە سرنگونی حکومت مصدق در ١٩۵٣ دارد که او با کمک ٓامريکا و انگلستان طرح ريزی و اجرا کرد. ٓايا در مقابل ملی گرای پرشوری ھم چون مصدق، شاه ايران ھمانند يک رعيت يا سرسپردٔە ٓامريکايی ھا رفتارنکرد؟اين تلقی ساده انگارانه ايست و کامال وقايع تاريخی را از ھم مجرد می کند. در ١۵ مارس ١٩۵١ به کوشش جبھٔە ملی، که به تازگی توسط دکتر مصدق به وجود ٓامده بود و با پشتيبانی کامل شاه، مجلس ايران به اتفاق ٓارا قانون ملی شدن صنعت نفت را تصويب کرد. در فردای اين تصميم پدرم با ابراز شادی و تبريک خود به ملت، رسما مصوبٔە مجلسرا تاييد کرد. در اين زمان اجماع کاملی برسر اين مسٔيله وجود داشت. بعد از ملی شدن نفت، کل کشور در وجد و شادمانی بود. يک ماه بعد، در ٢٨ اوريل، مجلس شورای ملی تنھا با اختالف يک رای دکتر مصدق را به عنوان نخست وزير معرفی کردٓو بالفاصله پدرم وی را به اين مقام منصوب نمود.اين اتفاق ھمانند ٓانچه روايت عمومی می گويد، روی نداد. ٓاثار تاريخی اخيرا منتشر شده به ويژه کتاب محمد مصدق، ٓاسيب شناسی يک شکست، اثر پژوھشگر ايرانی علی ميرفطروس که پيش از انقالب زندانی سياسی بود، نشان می دھد که در ٓاغاز مناسبات شاه و مصدق عالی و محترمانه بود. ھر دو ميھن دوستانی بودند که نسبت به سلطٔە بيگانه بر کشورشان سخت نگران بودند و ملی کردن نفت ھدفی بود که ھردو را با ھم متحد می ساخت. بعد از بيرون راندن سپاھيان روسيه که تا ١٩۴۶ در شمال ايران مانده بودند، ايران مجددا تحت نفوذ گستردٔە انگلستان قرارگرفته بود و به ھمين خاطر ملی کردن نفت به نماد استقالل ملی بدل شد. )از  زمان کشف نخستين ..
   ذخاير نفتی ايران در ١٩٠٧، نفت ما در انحصار انگلستان بود( به ھمين خاطر، پدرم از اين که دکتر مصدق را در مقام مسٔيوليت قرار می داد صميمانه خرسند بود. ھردو شخصيت می خواستند در يک جھت اقدام کنند. ملی کردن نفت به ھيچ وجه باعث مجادله ميان
رٔييس حکومت و نخست وزير نبود. در اين مورد پدرم مصدق را تا ٓاخر پشتيبانی کرد.ولی نتايج اين سياست باعث جدايی ٓانان شد. بعد از ملی شدن نفت، ھنگامی که با اقدام تالفی جويانٔە تحريم کامل نفت مان توسط انگليسی ھا روبرو شديم و دولت ايران تقريبا ورشکسته شد، اختالف ميان پدرم و دکتر مصدق شکل گرفت، پدرم بر اين فکر بود که با پيش گرفتن روئە افراطی در رويارويی با انگليسی ھا، اين خطر وجود دارد که نخست وزيـر، بر خالف ميل خــود، کشور ما را در کنتـرل شوروی ھا قـرار دھــد. از يــاد نبـريم که حزب نيرومنـد تـوده، ستون پنجم شــوروی ھا، در ٓان زمان می کوشيد قدرت را به دست بگيرد. در اين صورت ايــران بــه يکی از اقمــار شوروی َبــ َدل می شد، بی ٓانکه اين کشور نيازی به فرستادن تانک ھايش داشته باشد. پدرم نگران اين بود که أيتالفی از مذھبيون و کمونيست ھا بر کشور چيره شود. به اين معضل، بحرانی نھادی نيز پيوند خورد. دکتر مصدق مجلس را منحل کرد و حاکميت خود را بر صدور احکام حکومتی استوار نمود که به ھيچ وجه با قانون اساسیمنطبق نبود.پدرم تا طوالنی ترين زمان ممکن از مصدق پشتيبانی کرد. اما زمانی فرارسيد که منافع ملی انتخابی ديگر را اقتضا می کرد. ٓايا انتخاب او درست بود؟ ٓايا اين انتخاب قانونی بود؟ حق با چه کسی بود؟ امروز نيز در مورد اين بخش از تاريخ مان اتفاق نظر وجود ندارد.


علت ھای دو بحران کامال متفاوتند. محرک اصلی بحران ١٩٧٩، در ٓاغاز و در بين نخبگان روشنفکر، فقدان ٓازادی ھای سياسی بود. مطالبات ٓانان به حق بود. در ٓان زمان سوء استفاده از قدرت و نقض حقوق بشر وجود داشت که با صراحت محکوم شان می کنم. اما اين جنبش ابزاردست ايدٔيولوژی اسالمی – مارکسيستی شد که مشغله اش ٓازادی و حقوق بشر نبود، بلکه صرفا قصد داشت که از خالل اين بحران، ايران را در منازعٔە ميان شرق و غرب به اردوگاه شرق براند. تنفر از دموکراسی و مخالفت با ھر نوع حضور غرب در ايران، نقاط مشترک مذھبيون تاريک انديش و چپ طرفدار شوروی بود که پائە رژيم اسالمی را تشکيل داد. اين رژيم بـا بھتــرين دستــاوردھای غرب، يعنی حقوق بشــر، دموکــراسی، کثرت گرايی، ٓازادی و برابری جنسی مخالف است. از اين زاويه ھيچ ارتباطی ميان اين بحران و رويدادھای ١٩۵٣ وجود ندارد که طی ٓان، ھمانطور که گفتم، علت اختالف ميان دکتر مصدق و پدرم نه
رابطه با غرب، که بحرانی نھادی بود.دليل بنيـادی ديگر بحـران ١٩٧٩، گسيختگی پيونــد ميان نھاد پادشاھی و مردم بود. پدرم حقيقتا محدوديت ھای در نظرگرفته شده در قانون اساسی را ناديده گرفت و به جای ٓان که نقش داور را بازی کند، به تصميم گيرنده َبـ َدل شد، درحالی کــه مردم و روشنفکـران خود را از قدرت دور افتاده احساس می کردند. پس از دورٔە مصدق، پدرم که احساس می کرد به او خيانت شده، قصد کرد تا زمام امور راخود در دست بگيرد، در حالی که پيش از مصدق ھرگز چنين نکرده بود.در ٓاخر، شکافی که در ١٩۵٣ شکل گرفت متاسفانه ھرگز ُپر نشد و احتماال ھمين مانع از ٓاشتی دوبارٔە پدرم با جبھٔە ملی طرفدار مصدق شد. بعيد نيست که پدرم اقدام ھای الزم ...پدرم با جبھٔە ملی طرفدار مصدق شد. بعيد نيست که پدرم اقدام ھای الزم برای غلبه بر کينه ھای گذشته را انجام نداده باشد. برخی، ھمانند دکتر شاپور بختيار مايل بودند که شاه به نقشی که قانون اساسی برايش تعيين کرده بود بازگردد، بی ٓان که اين امر نھاد پادشاھی را زير سٔيوال ببرد. عده ای ديگر در جھت عکس لغزيدند و با تکرار نظرئە موازنٔە منفی مصدق، که عبارت از "نه شرق"، "نه غرب" بود، در واقع شعار انقالب ١٩٧٩ را شکل دادند که عبارت بود از "نه شرقی، نه غربی، جمھوری اسالمی" از ميان اين عده می توان به مھدی بازرگان اشاره کرد که به ٓاغوش خمينی غلتيد و پيش از جدايی از او
مدت يک سال نخست وزير وی بود. اما نمی توان ُحکم عمومی داد و گفت که ١٩٧٩ ادامٔە ١٩۵٣ بود.
اگر پدرشما به اندازٔە مصدق ملی گرا بود، چگونه با کودتای ".C.I.A" در ١٩۵٣ به قدرت بازگشت؟
درست است که پدرم از پشتيبانی ٓامريکا بھره مند بود. اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازی است. حکومت مصدق محبوبيتش را از دست داده بود، اگر نه چطور می توان فروپاشی ٓان را در کمتر از سه روز توضيح داد؟ ھيچ کانون توطٔيه ای، ھيچ حکومت خارجی نمی توانست، ولو با گسترده ترين وسايل،چنين معجزه ای از خود نشان بدھد.رفتن پدرم به ُرم، ھمانند يک شوک برقی بود. مردم ايران متوجه رونـد وقايع شدنـد و به دليل تھديد
اما ٓايا پدر شما می توانست در ١٩۵٣ بدون پشتيبانی ٓامريکايی ھا قدرت را از نو در دست بگيرد؟
حقيقا چه اتفاقی افتاد؟ وضعيت کشور شديدا نگران کننده بود. به دليل تحريم انگلستان، عمال در وضعيت ورشکستگی قرارگرفته بوديم. حزب توده روز به روز دايرٔە نفــوذ خود را گسترش می داد. در سطح بين المللی در بن بست بوديم. برخی از اطرافيان نخست وزير مانع از ھر نوع مصالحه ای می شدند کهخروج ٓابرومندانه از بحران را ميسر می ساخت.در چنين شرايطی، شاه که تا ٓان زمان قانون اساسی را محترم شمرده بود، به ناچار با استفاده از قدرتی که قانون اساسی به او داده بود نخست وزير را برکنار کرد. نخست وزير ُحکم برکناری را رد کرد و ايناقدام خالف قانون اساسی بود. بعدازاين مخالفت ،پدرم راھی ُرم شد.نمیگويم که پدرم دربرکناری مصدق حق داشت. اين را ھم نمی گويم که مصدق حق داشت که با ُحکم برکناری خود مخالفت کند. واقعيت سياه يا سفيد نيست. نه می توان حق را صد در صد به پدرم داد و نه صد در صد به مصدق. اين يک واقعٔە تاريخی و متعلق به پنجاه و شش سال پيش است. تنھا نفع اين مباحث تاريخی درس گيری ازان ھا جھت اصالحات نھادی الزم به منظور جلوگيری از تکرار چنين بحرانی ھايی در ٓاينده است.
اين درس ھا کدامند؟
درس اول اين است که بايد نظامی را ساخت که در ٓان نيروھای نظامی در وھلٔە نخست به قانون اساسی وفادار باشند که باالتر از ھر چيز است حتی باالتر از رٔييس حکومت، حال می خواھد پادشاه باشد يا رٔييس جمھوری.درس دوم اين است که دستگاه قضايی مستقل بايد ٓان قدر اقتدار کافی داشته باشد تا بتواند در صورت بروز اختالف بر سر قانون اساسی رای نھايی را صادر کند. به اين ترتيب، ديوان عالی يا شورای قانون اساسی بايد به عنوان ٓاخرين مرجع بتوانند بگويند که اين يا ٓان اقدام قؤە اجرأييه يا قؤە قانونگذاری با قانون اساسی منطبق است يا نه. اگر نخست وزير يا رٔييس حکومت خالف قانون عمل کند، بايد حد و مرز را به او گوشزد کرد. در اياالت متحدٔە ٓامريکا ديوان عالی در مورد انطباق اين يا ٓان تصميم باقانون اساسی اظھار نظر می کند.در اين حالت، ارتش ميان چندين مرجع قانونی قدرت دچار سردرگمی نمی شود و دقيقا می داند که ٓايا حق سرپيچی از يک فرمان را دارد و از چه کسی بايد فرمانبرداری کند. برای نمونه، اگر دکتر مصدق قانون اساسی را نقض کرده بود، ديگر نمی توانست به ارتش فرمان دھد. اگر شاه کوتاھی کرده بود،ارتش ھيچ حقی نداشت که عليه رٔييس حکومت دست به اقدام بزند.اگر فردا رٔييس دولت از تصميم ارگان ناظر بر رعايت قانون اساسی تبعيت نکند و برٓان شود تا به طور غيرقانونی از زور استفاده کرده و نمايندگان مجلس و قضات را دستگير کند، بايد امکان سرپيچی ارتش از قوا، اعــم از قــؤە قانونگــذاری يا قؤە قضأييـه، خنثـی شده اند، الزم است بــه رٔييس حکومت، حال می خواھد پادشاه باشد. يا رٔييس جمھوری، اجازه داد تا برای استقرار دوبارٔە قانون موقتا فرماندھیارتش را در دست بگيرد.

ين وضعيتی است که اسپانيا در اوايل دھٔە ١٩٨٠ داشت، ھنگامی که خوٓان کارلوس از وقوع يک کودتا جلوگيری کرد. برای ٓان که قانون به عنوان ٓاخرين مرجع اجرا شود، بايد اين ھا را با دقت بسيار تنظيم و تدوين کرد. اگر ما از چنين ساز و کاری بھره مند بوديم، ٓاخرين مرجع اجرا شود، بايد اين ھا را با دقت بسيار تنظيم و تدوين کرد. اگر ما از چنين ساز و کاری بھره منـد بوديم، بحران ١٩۵٣ به سرعت حل می شد. ضمانت نھايی برای پيش گيری از به انحراف بردن دموکراسی، حاکميت قانون و وجود ساز و کارھای روشن در دفاع از قانون اساسی است که به نام ٓان، مقامات عالی دولت، اعم از پادشاه يا رٔييس
جمھوری و يا نخست وزير، سوگند ياد می کنند.صفحه ۱۶ - ۲۰ کتاب زمان انتخاب

Saturday, 25 June 2011

نامۀ سرگشاده رضا پهلوی به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد

نامۀ سرگشاده رضا پهلوی به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد 

An open letter to His Excellency Ban Ki moon, the Secretary General of the United Nations




Reza Pahlavi
Your Excellency:

I am writing this letter to bring to your Excellency’s attention the continued and flagrant violations of the basic rights and freedoms of the Iranian people by the Islamic Republic of Iran. I assure you that in doing so I am carrying the voice of millions of my compatriots who, at the risk to their life and liberty, continue to condemn these horrendous acts committed by the most brutal regime in the long annals of Iran’s long history.

In a new wave of officially sanctioned violence across Iran, both within and without prisons, scores of journalists, human rights advocates and university students have lost their lives. Among the latest victims have been Haleh Sahabi, who was attacked, while attending her father’s funeral services, by the regime’s security agents and Hoda Saber who died in prison while in hunger strike protesting the murder of Ms Sahabi. At the writing of this letter, untold number of political prisoners in Tehran have gone on hunger strike to protest and condemn, once again, the regime’s unconscionable and pervasive suppression of all peaceful expressions of dissent by the most vile and violent means. 

Your Excellency,

I would like to urge you, as the most prominent representative of the community of nations, to become the voice of my suffering and suppressed compatriots. I beseech you to embody one of the highest purposes of the organization you represent - spelled clearly in Article 1, Paragraph 3 of the Charter- by publically calling on the leaders of the Islamic Republic of Iran to “respect human rights and fundamental freedoms for all without distinction as to race, sex, language, or religion.” Your call will, in all likelihood, be totally ignored or rebuffed by the violence prone leaders of the regime. But it will be heard by all who yearn for the right to live in peace and freedom, particularly by the Iranian people who struggled for and gained their rights more than a century ago, sooner than any other people in the Middle East. However, continuous and increasingly violent breaches of these fundamental human rights have clearly been the primary objective of the Islamic regime since its establishment 32 years ago. These breaches highlight and confirm the regime’s utter disregard of all its obligations under various international conventions and treaties on civil and political rights.

I express my compatriots’ most fervent wish by impressing upon your Excellency the urgency of your swift and explicit call on the leaders of the Islamic Republic of Iran to free forthwith all political prisoners in the country and to stop violations of human rights enshrined in the Charter of the United Nations and explicitly enumerated in so many binding international instruments.

Looking forward to hearing your Excellency’s favorable attention to this letter,

Sincerely,


Reza Pahlavi

Wednesday, 15 June 2011

میدان اصلی شهر ساری پس از نابودی تندیس آرش و اسبهای برنزی

اهانت به خمینی با نابودی مجسمه های تندیس آرش و اسب های برنزی تمام شد . خمینی در کالبد این نظام با نسل کشی و محو آثار باستانی و ارزشهای فرهنگی ایران زنده است . نام یک جنایتکار را در میدان نهادن برازنده مردم ساری نیست . مردم هنوز بعد از 32 سال این میدان را میدان اسب صدا میزنند . بی شک هر مجسمه ای را که جایگزین کنند اگر توهین به ایران و فرهنگ این مرز و بوم باشد مانند کلمه امام که 
تخریب شده بود ، توسط مردم محو خواهد شد .





Monday, 13 June 2011

صیغه برای لذت بردن است

  
 خبرگزاری فارس: صیغه برای لذت بردن است و ما نبایستی از ترس سرزنش غربی ها و مشتی مزدور داخلی، مانع ترویج این سنت اسلامی شویم که به شدت مورد علاقه پیامبر اکرم و ائمه اطهار بود. به گزارش خبرگزاری فارس، مهدی کوچک زاده نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو فراکسیون انقلاب اسلامی امروز در جلسه ی علنی مجلس و در جریان بررسی لایحه ی حمایت از خانواده سخنانی در ارتباط با جایگاه ویژه ی صیغه در جامعه ایراد کردند اما گویا این سخنان که انصافن به حق بود، به مذاق عده ای که صد البته در اقلیت هستند، خوش نیامده است. پس از جنجالی که این گروه مزدور به راه انداختند، تماسی با آقای کوچک زاده گرفتیم و نظر ایشان را در این رابطه جویا شدیم. آقای کوچک زاده ضمن تاکید مجدد بر جایگاه صیغه، گفتند: «میدانیم که اکثریت جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل می دهند. خوب برای همه ی جوانان امکان ازدواج وجود ندارد و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، عده ی زیادی از آن ها برای ارضای میل جنسی اشان، روی به روابط نامشروع می آورند.» آقای کوچک زاده افزودند: «اسلام دین کاملی است و برای تمامی مشکلات بشریت راه حل دارد. راه حل اسلام برای جوانانی که امکان ازدواج ندارند، صیغه کردن است و ما بایستی تمام قد و بدون ترس از غوغا سالاری دشمنان، به جد این سنت الهی را تبلیغ و ترویج کنیم.» عضو فراکسیون انقلاب اسلامی در پایان افزودند: «پس از صحبت های من در مجلس، یکی از نمایندگان نزدم آمد و پس از کلی حاشیه رفتن گفت “من میدونم شما دو تا خواهر جوان دارید، وجدانن اگه کسی بخواد اون ها رو صیغه کنه، شما قبول می کنید؟” من جوابی رو که اون جا دادم، این جا هم میگم. من اعتقاد دارم که برای رسیدن به هر هدفی، بایستی هزینه ی اون رو داد پس اگه صیغه شدن خواهران من، کمکی به ترویج این سنت الهی میکنه، من اصلن مخالفتی ندارم و همین جا اعلام میکنم از فردا درب خانه ی ما به روی متقاضیان باز است و هر دو خواهر من آماده ی سرویس دهی به جوانان نیازمند هستند.» خبرگزاری فارس ضمن ارج نهادن به این روحیه ی ایثار و فداکاری، از دختران و خواهران سایر مسئولین نظام نیز درخواست دارد از این رویه تبعیت کنند که هم اجر دنیوی دارد و هم اخروی

Sunday, 12 June 2011

22 خرداد؛ اوضاع شهر تهران تا ساعت 14.30

گ  تهران: امروز شهر تهران تا ساعت 14:30 ظاهرا روز آرامی را سپری کرده و حتی از گشت های ارشاد هم خبری نیست اما رفته رفته با تعطیل شدن ادارات و موسسات، رفت و آمد لباس شخصی ها و گشت های نامحسوس آنها در سطح شهر افزایش یافته است. با وجود کنترل شدید حکومت روی تلفن ها و مبایل ها، اس ام اس هایی که بین مردم رد و بدل می شود و یا اظهارات شهروندان در سایت های اجتماعی گویای حضور پررنگ آزادیخواهان در سالگرد کودتای انتخاباتی است.
طبق معمول چنین روزهایی پایگاه بسیج مقداد در خیابان آزادی پر رفت و آمد است و نیروهای لباس شخصی از یک ساعت پیش خود را به این محل می رساندند.
از دانشگاه شریف خبر می رسد که فضای امنیتی شدیدی در داخل دانشگاه برقرار کردند و از صبح امروز هنگام ورود کارت های تردد دانشجویان کنترل می شد. موضوعی که از دانشگاه تهران و امیرکبیر هم گزارش شده است.
در گذشته نیروهای امنیتی حوالی ظهر در میادین اصلی شهر مانند میدان هفت تیر، ولیعصر و انقلاب و صادقیه مستقر می شدند. اما به نظر می رسد تجربه دو سال اخیر نیروی انتظامی و ماموران لباس شخصی را به این باور رسانده که استقرار نیروها از ساعات اولیه باعث خستگی آنها شده و خوراک خوبی بدست رسانه های مخالف می دهد. از این رو می توان دلایل عدم حضور آنان تا این ساعت را اینگونه تعبیر کرد.
اما موضوع قابل توجه دغدغه نیروهای امنیتی در مورد محل تظاهرات است. مسیر تظاهرات امروز از میدان ولیعصر تا میدان ونک اعلام شده مسیری که برخلاف خیابان انقلاب و آزادی امکان استقرار نیروهای امنیتی در آن به علت عرض کم خیابان و عدم وجود فضاهای میدانی کار را برای سرکوبگران سخت می کند. وجود چند پارک در طول این مسیر و همچنین ادارات و شرکت ها باعث می شود که ناخداگاه این مسیرها هنگام غروب شلوغ و پرتردد باشد که این گویای تصمیم درست جوانان برای تظاهرات امروز در تهران است.
تا این لحظه وضعیت اینترنت عادی است و از اختلال در شبکه تلفن همراه گزارشی نرسیده است.

Friday, 10 June 2011

تحریف نام خلیج فارس توسط بی بی سی کثافت آخوندی

دوستان و هم میهنان گرامی. تارنمای بی بی سی نزدیک به پنج ساعت پیش از نام    جعلی "خلیج ع ر ب ی" در این مطلب  استفاده کرده است .



خواهشمندیم با فرستادن شكایات خود از طریق ایمیل به ویراستار نسخه اینترنتی در نشانی زیر به این کار اعتراض کنید.

همچنین خواهشمندیم مودب باشید و از توهین و ناسزا دوری جسته و خشمگین ننویسید و اگر به زبان انگلیسی آشنایی ندارید، میتوانید از متن زیر استفاده بفرمایید!

برای شکایت به آدرس زیر رفته و فورم را پرکنید

نحوه شکایت
۱. نام
۲. آدرس ایمیلتان
۳. نام کشور اقامت
۴. کامنت که شکایت خود را در درون آن بنویسید
۵. در درون آن این آدرس را بنویسید

و در پایان برروی دکمه که "سند" نوشته شده است را فشار دهید

آگاهی،هدف ،اتحاد و مقاومت ..تنها توشه های راه ما برای رسیدن به آزادی است



در این روزها که متاسفانه در بسیاری ...از مواقع انتقاد و بد بینی جای اتحاد و همبستگی را گرفته ، گاه حتی قدرت تفکر و همصحبتی در یک فضای باز سیاسی را از ما گرفته میشود.. گاه به قدری بر سر اختلافاتمان به جان هم میافتیم که تمامی نقاط مشترک و مثبتی را که در این هدف با هم داریم را از یاد میبریم...
در این سالها همیشه سعی کردم که با دیدی باز فعالیتهای گروه های سیاسی مختلف را بررسی کنم و آگاهانه در حد توانم در فعالیتهای آزادی خواهانه آنها شرکت و از عقاید آنها حمایت کنم...
هر چند در بسیاری مواقع در حمایت از تفکر یک گروه مورد انتقاد دیگر گروه ها قرار گرفتم...اما هرگز از این عقیده برنگشتم که در راه آزادی ایران باید از تمامی عقاید و افکار خوب حمایت کرد... فرقی ندارد که این گروه چه نامی به دنبال میکشد..اگر هدف همه ما آزادی و دمکراسی برای ایران و ایرانی و حتی جهان و جهانیان است باید توان گوش دادن به حرفهای یکدیگر را بدون حمله و انتقاد مغرضانه داشته باشیم....

در سالهای اخیر بدون گرفتن جبهه به پای حرفها و مصاحبه های آقای رضا پهلوی نشستم و بیشتر اوقات از شنیندن حرفهای آگاهانه او لذت بردم .....هر چند چون هر انسان دیگری به وضوح میتوانست نکات منفی زیادی در این نشستها و صحبتها پیدا کرد..اما انصافا کفه مثبت ترازو همیشه به شدت سنگین تر بود. 
همیشه دوست داشتم تا او را از نزدیک ببینم و پای صحبتهای ادیت نشده او بنشینم تا منصفانه در مورد موضعم نسبت به او و نقش او به عنوان یک ایرانی در آینده میهنمان تصمیم بگیرم...

. یکشنبه پنجم ماه جون شهر هیوستون شهری که سالهاست شهر دوم من است میزبان او بود .. روز موعود فرا رسید.

بسیار صمیمی و بر روی صحنه حاضر شد...سرود ملی ای ایران را با صدای رسا و خالصانه با مردم همراه و همصدا شد....و سپس صحبتهایش را با عنوان ایران و افقهای فردا شروع کرد ..در بین صحبتهایش به نکات ظریف و مهمی اشاره کرد ....او از اهمیت اتحاد در به هدف رسیدن گفت و از هدف مشترکی که همه ایرانیان دارند ..نکته مهمی را موشکافی کرد که شاید از دید خیلی از ما پنهان مانده و برای همین هم ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزیم 

، او به این نکته اشاره کرد که جمهوری اسلامی برای بقای عمر خویش چگونه در این سی و چند سال بیشترین سرمایه گذاری را بر روی تفرقه افکنی بین نیروهای مخالف و جلوگیری از ایجاد هر نوع همبستگی فکری بین آنها کرده.. و سپس از اهمیت این مساله سخن گفت که چگونه اتحاد نیروهای مخالف با هر عقیده و اعتقاد فکری میتواند تیشه ای باشد به ریشه دیکتاتوری در میهنمان .. بسیار زیبا جنبش و هرج و مرج فعلی کشورهای خاورمیانه را موشکافی کرد و به این نکته اشاره کرد به علت اینکه این کشورها آمادگی کامل برای تغییر رژیم را نداشتند و به فکر نیروی جایگزین رهبری برای کشورشان نبودند هرج و مرج غیر قابل انکاری در این کشورها دیده میشود...هرج و مرجی که آینده کشورهایشان را به شدت در خطر انداخته. 

و اشاره کرد که اگر یک ملت تنها در تلاش برای کنار گذاشتن 
قدرت دیکتاتوری حاکم بر میهنش باشد بدون آنکه از قبل با تدبیر و آگاهی لازم قدرت رهبری بعدی را پیش بینی کرده باشد.. لاجرم مسبب به وجود آمدن یک خلاء در نظام حاکم میشود که وجود این خلاء فرصتی است برای سوء استفاده فرصت طلبان و در اغلب اوقات دیکتاتورهای فرصت طلب دیگر جنبش را از مسیر اصلی منحرف کرده و به سوی هدف خودشان هدایت میکنند تا به مصدر قدرت بنشینند .. و این سبب میشود که یک حکومت دیکتاتوری جایگزین حکومت دیکتاتوری دیگر شود...

در هر جنبش همه میدانند که مخالف حکومت فعلی هستند و قدرت حاکم فعلی باید برود ... ولی برای جلوگیری از هرج و مرج بیش از هر چیز باید توان جواب دادن به این سوال آگاهانه را داشته باشیم که " اگر این نه ،پس چی به جایش ؟" و این سوالی است که باید با دقت و ملاحضه و به صلاحدید و خوا ست مردم و به نفع آینده مملکت به آن آگاهانه جواب داده شود .

آقای رضا پهلوی در تمام مدت صحبتش به این مطلب اشاره داشت که آنچه در این سالها انجام داده مسلما برای آینده ایران "لازم "، اما "کافی" نبوده ..و او آنچه در توان دارد را به کار میگیرد تا کمکی باشد در پیشرفت خواست مردم برای آینده ایران. در تمام مدت صحبتش حتی یک بار ادعای رهبری یا هیچ گونه عنوان دیگر را نکرد.. و تنها از این سخن گفت که او همه گونه و به عنوان یک ایرانی در اختیار خواست مردم است , و فقط خوستار حمایت مردم خارج از میهن از خواسته های هم میهنان داخل کشور بود . صحبتش همه از اتحاد بود و آگاهی بیشتر کسب کردن برای آینده بهتر... او به این نکته اشاره کرد که این نظام از داخل در حال فروپاشی است و اگر ما مردم آگاهانه عمل کنیم با داشتن اتحاد و هدف در اندک زمانی شاهد فرو پاشی کامل نظام و جایگزین شدن آن با نظامی آزادی خواه و دمکرات باشیم .. و تمام تلاش ما باید در حفظ اتحاد و جلوگیری از ایجاد شدن خلاء در جو سیاسی میهنمان باشد .....

در تمام مدت این سخنرانی با دقت گوش کردم تا شاید نکته ای منفی بیابم تا دلیلی باشد برای مخالفت کورکورانه بعضی دوستان با هر آنچه او میگوید...صادقانه بگویم ،نیافتم... هر چه گفت حقیقت بود و یک بررسی آگاهانه....

ای کاش بی غرض و با دید باز به پای حرف همه آنها که برای آینده میهنمان تلاش میکنند بنشینیم، جدا از هر رنگ ، عنوان و عقیده... یادمان باشد "همه چیز را همگان دانند " ما تنها وقتی میتوانیم به هدف برسیم که با اتحاد و آگاهی به سوی هدف مشترکمان قدم بر داریم.

تا زمانی که خود ما ، بی محابا به جان هم میافتند و سر کوچکترین اختلاف عقیده بی رحمانه همه تلاش های یکدیگر را به زیر سوال میبریم و به جای پیدا کردن نقاط مشترک و مثبت طرف مقابل به دنبال نقاط ضعف و پای لنگ آنها میگردیم ...تنها زحمت دیکتاتورهای حاکم بر میهن را کم میکنیم

تا زمانی که تمام انرژیمان را متمرکز از جاده بیرون انداختن طرف مقابل میکنیم ، تا زمانی که ما ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزیم و با ذره بین بدبینی به گفتار و رفتار و افکار یکدیگر نگاه میکنیم...به جای رسیدن به هدف تنها و تنها در یک جاده بیراهه به جنگ و جدل میپردازیم...گاه به قدری مشغول به زیر سوال بردن هم هستیم که حتی نمیبینیم که از جاده اصلی فرسنگها فاصله گرفته ایم.... و در یک دور باطل سیر میکنیم..

این جاده به اندازه همه ما با هر نظر،اعتقاد و عقیده ای جا دارد....ایران آینده ما به همه فرزندانش احتیاج دارد.نقش تک تک ما در آینده میهنمان کلیدی است ..یادمان باشد زیبایی رنگین کمان به تفاوت رنگهای آن است ..
آگاهی،هدف ،اتحاد و مقاومت ..تنها توشه های راه ما برای رسیدن به آزادی است


....ایما 
June/10/2011 

Wednesday, 8 June 2011

واکنش رضاشاه به گردن زدن یک ایرانی در سال ۱۳۲۲عربستان سعودی

22 ساله اي به نام ميرزا ابوطالب يزدي، فرزند حاج حسين مهرعلي، در سال 1322 خورشیدی (دو سال از پادشاهی محمد رضا شاه فقید می گذشت) با همسرش، به قصد زیارت مکه در ایام حج، از راه خرمشهر به كويت رفته و از آنجا خودش و زنش را با شتر به سرزمين حجاز و مكه ميرساند. در جريان طواف به علّت بيماري، به استفراغ مبتلا گرديد و قی کرد. براى احترام خانه كعبه بلافاصله احرامي ِ خود را (کفن سفیدی که در مراسم آنجا می پوشند) جلوي دهان گرفت و در نتيجه احراميش آلوده شد. امّا مانع از كثيف شدن خانه كعبه نگرديد و در اين موقع چند نفر از مسلمانان دو آتیشه و پهن مغز تر از خودش شهادت دادند كه ابوطالب قصد كثيف كردن كعبه را داشته است و ابوطالب بيچاره بازداشت گرديد و سپس در دارالقضاي شرعي محاكمه و به گردن زدن محكوم شد. حکم او در روز دوازدهم ذي الحجّه تازی، توسط دژخیم آل سعود که توسط 50 نفر پاسبان ابوطالب را در حالي كه دستبند به دست هايش زده بودند، اجرا شد.
ابوطالب یزدی را، از مركز پليس خارج و به جلوي بازار صفا و مروه آوردند و در ميان جمعيت مقابل سكوي مجازات قرار دادند. جلاد رسمي دولت سعودي، ابوطالب را چهار زانو روي زمين نشاند و بازوان او را بر محوري ثابت بست و سپس به دستش دستبند زد، جمعيت در ميداني كه نزديك دارالقضاي شرعي بود، جمع شده و منتظر اجراي حكم بودند. فرمان قتل به زبان عربي قرائت شد. سپس جلاد سر به گوش ابوطالب گذارده، آخرين دقايق زندگي را به عربي به او يادآور مي شود و ابوطالب كه تا آن لحظه نه مفهوم محاكمه را فهميده بود و نه از متن حكم كه به زبان عربي قرائت مي شد چيزي مي فهميد، ساكت و آرم نشسته، نگاه به جمعيت دوخته بود، كه ناگاه جلاد با نوك شمشیر فشاري به پشت گردن ابوطالب وارد مي سازد. بر اثر آن خون جاري و ابوطالب از ترس سرش را جلو مي برد و در همين لحظه جلاد با يك ضربه شمشير بزرگي كه در دست داشت، بر گردن او فرود مي آورد. گردن به وضع فجيعي بريده شده ولي استخوان حلق مانع از قطع شدن سر مي شود. امّا بلافاصله شمشير براي بار دوّم به حركت درآمده سر از گردن جدا و روي پاي ابوطالب مي افتد و بنا به گفته همسرش، آخرين كلمه اي كه ابوطالب برزبان آورده، اين جمله بود: «آخر شما كار خودتان را كرديد». بلا فاصله دو اتومبيل در محلّ حاضر مي شود و يكي سرِ جدا شده و بدن را به پزشك قانوني منتقل مي نمايد و ديگري با ريختن شن در صدد از بين بردن آثار جنايت برمي آيد. شيخ علي اصغر يكي مغز باخته دیگر از حجّاج ايراني داوطلب به خاك سپردن ابوطالب گردن بریده مي شود. پليس سعودي به شيخ علي اصغر خبر مي دهد كه جنازه براي تحويل حاضر است. وقتي كه به پزشك قانوني مي روند، متوجّه مي شوند كه سرابوطالب را معكوس روي بدن گذارده و دوخته اند. به شيخ علي اصغر مي گويند که باید 65 ريال سعودي دستمزد بخيه زدن سر به بدن را پرداخت كند تا جسد تحويل واجازه حمل داده شود! شيخ علي اصغر عصباني شده، فرياد مي زند: پول را بايستي كسي بدهد كه فرمان قتل را داده است! خانواده ابوطالب که منتظر برگشتن حاجی از مکه بودند، وقتی بدن بی سر ابوطالب را بجای سجاده و تسبیح و عطر دریافت کردند؛ بر سر و روی خود می کوبیدند. دو خواهر ابوطالب، در فاصله کمی از یکدیگر جان باختند (گویا خودکشی کردند) پس از این فاجعه ضد بشری در سعودی، دولت ایران روابط دیپلماتیک خودش را با سعودی برای چهار سال قطع کرد. و دیگر هیچ کس حق نداشت به سعودی برود. اما، دوباره با فشار آخوندها، و مردم پهن مغز و متعصب و مسلمان ایران، محمد رضا شاه فقید با فرستادن یک شمشیر طلایی به دربار سعودی، خواهان بازگشت مناسبات سعودی با ایران شد. هنگامی که خبر زدن گردن ابوطالب یزدی به رضا شاه در ژوهانسبورگ رسید، در حالی ایشان از تندرستی و سلامتی زیادی برخوردار نبود، با خشم گفت: من اگر آنجا بودم، خاک سعودی را توبره می کردم و این است سزای بی خردان ابلهی که به زیارت یک خانه گلی و سنگ شیطان فرسنگ ها می پیمایند و آبروی خود و خانواده و میهن خود را، به تارج میدهند