آزادی
Saturday 3 September 2011
در خیابان بعثت و میدان بازارباش اورمیه یک جنگ تمام عیار در جریان است
اورمیه:درگیری های شدید در خیابانهای زنجیر ، مرکز، منتظری،دروازه مهاباد، مدنی،گول اوستی، عطایی بازداشت صدها نفر در ارومیه برنامه امروز نیروها بازداشت گسترده مردم است
در خیابان بعثت و میدان بازارباش اورمیه یک جنگ تمام عیار در جریان است . درگیری ها را وحشتناک شاهدان عینی توصیف می کنند
Sunday 28 August 2011
Saturday 23 July 2011
«اعلام حمایت رضا پهلوی از سران جنبش سبز»
«اعلام حمایت رضا پهلوی از سران جنبش سبز»
۱۳۹۰ مرداد ۰۲
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
بابک آزادی / رهسا نیوز
ساختار و مولفههای نظام سیاسی ایران آینده چگونه باید باشد و نقش شما در این نظام چگونه خواهد بود؟
من در این برهه زمانی که بارها گفتم و باز دوباره تاکید میکنم که من یک هدف و یک وظیفه و یک رسالت برای خود مدعی نیستم و آنهم کمک کردن به نجات کشورم از این وضعیت وخیمی که در ان بسر میبریم، برای رسیدن به یک دموکراسی و اصل آزادی و حاکمیت مردم،در اصل در آینده ایران چه کسانی من الجمله خود من نقشی داشته باشم یا نداشته باشم باید واگذار بشود به انتخاب و خواسته مردم ایران که بشود به شکل آزادانه بتوان بیان کرد و آن هم در قالب یک انتخابات آزادی هست که به نظر من تعیین کننده آینده کشور میتواند باشد که به مفهوم تشکیل یک مجلس موسسانی که قانون اساسی آینده کشور،محتوای آن نظام و حتا شکل نظام را بررسی خواهد کرد و به رای عمومی خواهد گذاشت بنابراین تا ان زمانی که ما چنین شرایطی را در داخل ایران نداریم به نظر تنها رسالتی که هر ایرانی که آزادیخواه هست و به اصل دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارد رسیدن به شرایطی است که در ان بتوان به رای آزادانه مردم رسید تعیین کننده سرنوشت همانا خود مردم ایران هستند و خواهند بود.
اصولن معتقد هستم و فکر کنم با تجربهای این 32 سال کاملن مشخص شده باشد برای هممیهنانمان که حکومت مذهبی در تضاد قرار میگیرد با اساس برابری و آزادی و دموکراسی،و این ارتباطی به خود مذهب ندارد و مذهب جای خودش را در تمام جوامع آزاد جهان امروز دارد و ما اتفاقا فکر میکنیم که بخشی از گرفتاری این هست که لطمه حکومت مذهبی لطمه زدن به خود مذهب هم بوده
اما از نظر اینکه من چه نوع نظامی را شایسته ایران میدانم ،اصولن معتقد هستم و فکر کنم با تجربهای این 32 سال کاملن مشخص شده باشد برای هممیهنانمان که حکومت مذهبی در تضاد قرار میگیرد با اساس برابری و آزادی و دموکراسی،و این ارتباطی به خود مذهب ندارد و مذهب جای خودش را در تمام جوامع آزاد جهان امروز دارد و ما اتفاقا فکر میکنیم که بخشی از گرفتاری این هست که لطمه حکومت مذهبی لطمه زدن به خود مذهب هم بوده کما اینکه همین اتفاق هم در ایران رخ داده بنابراین من آینده ایران را در قالب یک نظام سکولار میبینم ،سکولار به معنی جدایی مشخص و کامل دین از حکومت،و در گروه این هست که ما خواهیم توانست به یک حکومت دمودکراتیک و به حقوق بشر در ایران برسیم بهطوریکه مذهب جای خودش را میتواند داشته باشد و باز تاکید میکنم که نظر من به یک دیدگاه سکولار به هیچ وجه به معنی و مفهوم ضدیت با دین نیست و برعکس حتا به خاطر حفظ حرمت دین و نهادهای دینی است که من این حرف را میزنم و این باور را دارم. محتوای نظام پس بنابراین باید بر مبنای یک نظام سکولار پارلمانی باشد همانطور که در دموکراسیهای امروز جهان میبینیم و در فرم نهاییاش آن هم بستگی به سلیقه و شرایط آن مملکت دارد. شما امروز نمونههایش را هم در نظامهای پادشاهی-پارلمانی میبینید از ژاپن بگیرید تا سوئد و نروژ و بلژیک و هلند و اسپانیا و در مدلهای جمهوریش انواع و اقسام مدلها هستند مثل فرانسه، مثل آلمان، مثل امریکا، مثل هند، مثل اسراییل و مثل خیلی از کشورهای مختلف،که البته در قسمت نظامهای جمهوری، نظامهای متفاوتی هستند ولی در نظامهای پادشاهی پارلمانی دموکراتیک کم و بیش به همان فرم و شکل مشاهده میکنید. این انتخاب هم باز انتخابی هست که مردم آن مملکت یعنی مردم کشور ایران انتخاب بکنند برای خودشان که کدام نوع نظام را ترجیح میدهند و مناسبتر میدانند.امروز برای ما زمان بحث اینکه این یا آن و کدام بهتر است، نیست. آنچه که برای ما مطرح است قبول فقط یک مسئله کلیدی هست و آن اینکه آیا ما میتوانیم آن دموکراسی و آزادی تحت لوای نظام فعلی و حکومت فعلی برسیم و اگر نه؟ بدیل این حکومت چه میتواند باشد که منافع کل جامعه را تامین بکند. من با این دیدگاه هست که نظرات خودم را در این سالها بیان کردم و بر اساس این اصول هست که سهم خود در این مبارزه را پیش میبرم.
شما بارها در مصاحبه های خود بر حمایت از رهبران جنبش سبز اعلام حضور کردید،آیا واقعن شما حاضر به همکاری با آقایان موسوی و کروبی برای رسیدم مردم ایران به یک دموکراسی هستید؟و اعتراضات ایشان را به رسمیت میشناسید؟
بله، این را قبلن هم اعلام کردم و بار اول که این سوال اخص از من شد حدود دو ماه پیش یا سه ماه پیش بود که در یک برنامهای از صدای امریکا پخش شد که این سوال از من شد و من به این شکل پاسخ دادم که من با هر کسی که امروز من الجمله آقایان کروبی و موسوی و هر کسی که امروز پذیرای این اصل شدند که ما در جستجوی یک راه حل واقعی در ماورای نظام در قالب یک آلتیناتیو نظام سکولار بتوانیم بپردازیم هیچ مشکلی برای همکاری با هیچ فردی ندارم کما اینکه ممکنه از ایدولوژیها و سلیقههای مختلفی باشند. آنچه که نمیتوانم همکاری داشته باشم کسانی هستند که همچنان به دنبال اصلاح نظامی اصلاحناپذیر هستند برای اینکه من این کار را بیهوده و بینتیجه میبینم. بنابراین از این لحاظ اجازه بدهید کاملن شفاف پاسخهای لازم را داده باشم و در اینمورد با کسی تعارف ندارم.
دیدگاهتان در مورد فعالیت احزاب و نقش و تاثیر آنها در پیشبرد اهداف سیاسی یک کشور و رساندن مردم به یک دموکراسی چیست؟و شما در آینده نظام سیاسی ایران در مورد فعالیت احزاب به چه صورت میخواهید با آنها همکاری داشته باشید و آیا این فعالیتها را به رسمیت میشناسید؟
مسلمن، اصلن شما هیچ نظام دموکراتیکی را سراغ دارید که بدون حزب بتواند فعالیتهای انتخاباتی و رقابت در تشکیل قدرت و حکومت را انجام دهد؟ طبیعی است که نه. اصلن تحزب یکی از اولین حقوق انسانی و سیاسی افراد است طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصولن در یک فرایند دموکراتیک. و بنظر من و به احتمال خیلی قوی من ایران آینده را یک ایران چند حزبی میبینم که انواع و اقسام احزاب بتوانند نکته نظرات و سلیقههای تفکرات مختلف را منعکس بکنند، بنابراین مسلمن بایستی مشوق این باشیم که برای خیلی فراتر از اصل قانون اساسی مملکت یا ساختارهای حکومتی که معمولن طبق معمول قوای سه گانه هستند در تقویت جامعه مدنی خیلی فراتر از نهادهای دولتی، نهادهای سیاسی باید کوشا و فعال باشند، احزاب که جای خود دارند، سندیکاهای کارگری، انواع و اقسام سازمانها و بنیادهای مختلفی هستند که در بخش غیرانتفاعی و در بخش غیردولتی، بهطور کلی تقویت جامعه مدنی را بر عهده دارند و اینها جز کلیت یک تصویری هست که باید از آینده ایران داشته باشیم که البته در بعد سیاسیاش احزاب هستند که بیشترین نقش را بر عهده دارند. و طبیعی است که از الان مشوق و پیشبینی احزاب آینده را داشته باشیم چرا این را میگویم برای اینکه نمونه مصر را میخواهم مثال بزنم، ببینید وقتی که یک خلا حکومتی پیش میاید اصولن اگر جامعه متکی نباشد به نیروهای دموکراتیک، که از طریق احزاب خودشان، نتوانند خودشان را در صحنه سیاسی نمایان کنند یک خلا سیاسی پیش میاید که خطری را ایجاد میکند برای نیروهای خواه فرصتطلب که اغلب آنها به احتمال قوی غیر دموکراتیک هستند و باز مملکت از یک مسیر دموکراتیک منحرف میشود و دچار گرفتاری میشود. و برای همین است که میگویم ما امروز میتوانیم تفکرات مختلفی را جستجو بکنیم و حتا پیشبینی موضعهای حزبیمان را هم بکنیم آنچه که منتها امروز مهم است و بر روی آن تاکید میکنم این است که تقدم را در یک هدف ملی در مفهوم فرا مذهبی و فرا مسلکی و فرا ایدئولوژییک بدهیم.
در این فاز ما میتوانیم فصل دموکراسی و حقوق بشر را مشوق باشیم با ذکر اهمیت اینکه کلیت نیروهای آزادیخواه و به مفهوم اخص کلمه دموکرات علیرغم اینکه از نظر دیدگاههایشان در قالب پورالیسم سیاسی اختلاف سلیقه و نطر دارند و هیچ ایرادی هم نداره که داشته باشند ولی در قالب یک هدف مشترک ملی بتوانند امروز با هم همکاری داشته باشند در این الویت. موقعی که ما منزلی داشته باشیم میتوانیم آن وقت سر رنگ کاغذ دیواری آن و موکت آن اختلاف سلیقه داشته باشیم اما تا هنوز خانه را نساختیم دعوا کردن سر رنگ موکت و کاغذ دیواری یک کار بیمعناست.
جناب آقای پهلوی بسیاری معتقدند شما در جایگاه یک فعال سیاسی و مخالف نظام سیاسی فعلی ایران آنطور که باید فعال عمل نکردید و منفعل بودید جواب شما به این گروه از عزیزان چیست؟
فکر میکنم برای کسانی که اطلاع داشتند از فعالیتهای ما از زمانی که اینکار را اغاز کردم که برمیگرده به نزدیک به سی و یک سال پیش، بدون اغرار به شما بگویم که تنها چیزی که در زندگیم داشتم فکر به ایران بود و دغدغه ایران و بهغیر از این کار دیگر و چیز دیگیری را انجام ندادم در طول این سی و یک سال، اما متاسفانه به علت محدودیتهای اطلاعرسانی و وسایل ارتباط جمعی برای انعکاس این فعالیتها، بسیاری از هم میهنانم شاید اطلاعات در ارتباط با آنچه من در این سالها انجام دادم نداشته باشند. اما این بهدلیل این نیست که من کاری نکرده باشم یا تلاشی نداشتم. ضمنن در نظر بگیرید که شرایطی که امروز در آن قرار داریم، بایستی این سی سال طی میشد و بسیار اتفاقات میافتاد تا زمینه کارهایی که بسیار موثرتر میتوانست باشد در این مرحله از کار فراهم بشود و در زمانیکه من اینکار را اغاز کردم بسیاری از نیروهایی که امروز با من از نزدیک همکاری میکنند، خیلی ببخشید از این اصطلاح استفاده میکنم سی سال پیش سایه من را با تیر میزدند بنابراین باید قبول کنیم که یک مقداری از کار استفاده از تجربه عینی است از شرایطی که بوده و یک تفکر آیندهنگر تا اینکه یک موضعگیریهایی نسبت به گذشته و بغضها و کینهها و درگیریهایی که در قدیم بوده اینها هم بایستی میگذشتیم تا اینکه کار همه ما را ساده تر بکند در جهت ایجاد همبستگی و همکاری که به نظر من نقش کلیدی و طبیعی شخصیتی مثل من هست در این از گذر گاه.
جناب آقای پهلوی برای اطلاع بیشتر مردم با عملکردهای شما، لطفن از آنچه که درطول این سی سال در مبارزات خودتان به فعل رساندید و همجنین از نتیجه عملکردهایتان بیشتر توضیح بدهید؟
فکر میکنم زمینه همکاری بیشتر، برخورد متمدنانه با صمیمیت و بدون موضعگیریهای تمامیتخواهی که من همیشه سعی کردم تجویز بکنم، توصیه بکنم و نصیحت بکنم امروز بالاخره کمکم دارد نتیجهاش بیشتر مشاهده میشود. توجه خاص من به داخل کشور و قبل از هر چیزی و بهخصوص به نسل امروز مملکت، نسلی که آینده ایران را تشکیل میدهد، نسلی که بیشترین منفعت را یا ضرر را ممکن است ببیند در موفقیت یا عدم موفقیت این حرکت، هزاران هزار ایرانیان گمنام یا بینامی که از دید من اینها هستند رهبران و تصمیمگیران و ادارهکنندگان آینده کشور، تقویت این نسل بوده، وصل کردن این نسل به یکدیگر، رساتر کردن خواستههاشون چه در سطح کشور چه در سطح بینالمللی علیالخصوص، و همیشه تلاش من این بوده که تا جایی که میتونم هر چه رساتر صدای هم میهنانمان را به جهانیان برسانم خواستههایشان را، باورهایشان را، وضعیتشان را، و بهر حال در حدی که میتوانستم در حد قابلیت یک انسان و امکاناتی که در اختیار داشتم، سعی کردم اینکار را انجام بدهم و فکر میکنم که اگر به کارنامه من در اینمورد نگاه بکنید، تعداد سخنرانیهایی که داشتم، مصاحبههایی که داشتم، دیدارهایی که داشتم، صحبتهایی که با سران مختلف کشورها و دولتهای خارجی چه به عنوان روسای کشورهای خارجی و چه به عنوان نمایندگان مجلس آن کشورها، احزاب سیاسیشان، روشنفکرانشان، بخش دانشگاهیشان و … که میتوانم لیست را ادامه بدهم و این را بهصورت مختصرتر ارایه میدهم، باری تمام این فعالیتها را سعی کردم در قالب این کاری که توجه را ببرم روی اصل قضیه و اینکه مسئله ایران در وهله اول نداشتن آزادی است و نقض حقوق بشر است و نبودن حاکمیت در دست مردم ان کشور، و آنچه که توقع و انتظار ما است از جهان اینکه از این خواسته مردم حمایت بکنند و در نظر بگیرند که خونشان از خون ایرانیان نه کمرنگتر هست و نه پر رنگتر و اگر یک اصولی را برای خودشان خواهان هستند در دنیای آزاد، این خواسته را بایستی برای کشورهایی مثل کشور ما یا کشورهایی که متاسفانه امروز دارای آزادیها نیستند خواهان باشند. به هر حال توجه را همیشه بردم روی اینکه حرف مردم ایران را بشنوید و سعی کنید که حامی خواستههای ملت کشورم باشید.
نسلی که امروز یعنی آخرین موج اعتراضی را میبینیم در یک نسلی که دیگر طاقت نیاورده و به این شکلی که واقعن جان بر کف در صحنه مبارزات پیش رفتند که مقدار زیادی از جنبش سبز هم مدیون این نهضت و تلاش و خطر کردن جوانان کشورمان هست اگه بخواهیم بگوییم که امروز چه چیزی را میشود اپوزیسیون نامید به نظر من خیلی فرق داره با گروهها یا تشکلها یا احزابی که فرض کنید سی سال پیش یا چهل سال پیش یا پنجاه سال پیش نقشی و یا فعالیتی داشتند
جناب اقای پهلوی همانطور که مستحضر هستید در طول این سی و یک سال ما هیچگاه شاهد اتحاد بین اپوزیسیون حتا به صورت مقطعی نبودیم و میدانم که شما در این راستا فعالیتهای زیادی داشتین ایا ابن فعالیتهای شما تا به حال ثمر داده و به مطلوب خودتان در این زمینه رسیدهاید ؟اگر نه علت آن چه بوده است؟
اجازه بدهید تا سوال را به نوعی دیگر برایتان پاسخ بدهم چون فکر میکنم مسئلهای که داشتیم در سالهای گذشته، قابل مقایسه با شرایط امروز مملکت نیست. ببینید باز میگویم که در طول این سه دهه گذشته، دو نسل کاملن جدیدی وارد صحنه شدند. نسلی که امروز یعنی آخرین موج اعتراضی را میبینیم در یک نسلی که دیگر طاقت نیاورده و به این شکلی که واقعن جان بر کف در صحنه مبارزات پیش رفتند که مقدار زیادی از جنبش سبز هم مدیون این نهضت و تلاش و خطر کردن جوانان کشورمان هست اگه بخواهیم بگوییم که امروز چه چیزی را میشود اپوزیسیون نامید به نظر من خیلی فرق داره با گروهها یا تشکلها یا احزابی که فرض کنید سی سال پیش یا چهل سال پیش یا پنجاه سال پیش نقشی و یا فعالیتی داشتند،من امروز اپوزیسیون را به مفهوم دیگری تعریف و توصیف میکنم، از دید من اپوزیسیون ایران عبارت است از انواع و اقسام گروهبندیهای اجتماعی در کشورمان که معرفین این بخشها گاهی در قالب سازمانها و ساختارهای سیاسی خودشان را بیان میکنند یا در فرماسیونها و گروهبندیهای فرض بکنید کارگری یا سندیکاها در حدی که نظام اجازه میدهد، یا به عنوان فعالین حقوق بشر یا به هر حال نمایندگان طیف و گروههای خودشان مثل اقوام مختلف، مذاهب مختلف و به این شکل من فکر نمی کنم که الزامن بایستی فکر کنیم که اگر قرار است امروز ایران اپوزیسیونی داشته باشد حتمن بایست به شکل گروههای دیروز یا احزاب دیروز معرفی بشوند، نمیگویم اینها هم نیستند ولی یک تحول فاحشی امروز در ایران رخ داده است اگر به داخل ایران نگاه بکنیم مسئله این است که این نهضتها خیلی گستردهتر شدند بدون اینکه الزامن مشخص باشند به مفهوم یک ساختار سازمانی یا حزبی خاص ، آن هم علتش این است که سرکوب شدید رژیم و خفگان کامل سیاسی وادار کرده جامعه را به این که به عناوین و اشکال مختلفی فعال باشند و به شکل زیر زمینیتر و پنهانیتری عمل بکنند به دلایل واضحش، بنابراین هماهنگی بین این نوع فعالیتها در داخل با آنچه که میتواند ما بقی گروهبندیها یا سازمانها و تشکلهای دیروز باشند در یک دیالوگی است که اگر اینها همدیگر را دریافت بکنند هر نوع تشکلی در خارج اگر چنین رابطه ارگانیکی را نداشته باشد به غیر از یک ویترین چینی مفهوم دیگری را نخواهد داشت بنابراین من به دنبال ویترین چینی هیچوقت نبودم ولی به دنبال این بودم که واقعن یک اتصال واقعی بهوجود بیاید و ایرانیانی که خارج از ایران هستند فقط در موقعیت حمایت از هم میهنانشان در داخل وارد صحنه بشوند ولی نه به عنوان یک قائم و یا به اصطلاح به مفهوم یک رییس و نه به عنوان یک قیم، بلکه به عنوان حامیان و پشتیبانیکنندگان.
این محیطی که الان در ایران است اجازه به این نمیدهد که هیچ نوع تشکلی در داخل ایران در مقابله با خود این نظام عملن بتونه دست بهکار بشود
البته به جایی داریم میرسیم به علتی که خود شما کاملن میدانید و دوستان میدانند، این محیطی که الان در ایران است اجازه به این نمیدهد که هیچ نوع تشکلی در داخل ایران در مقابله با خود این نظام عملن بتونه دست بهکار بشود و برای پر کردن این خلا به نظر میرسد که ابتدا لازم هست که در خارج ایران همبستگی و چنین ساختار هماهنگ شدهای که بتواند منعکسکننده نظرات طیفهای مختلف سیاسی کشور باشد بهشرطی که اینها بتوانند سر یک عده مواضع کلیدی توافق داشته باشند و بستر همکاری را بر اساس آن پیش ببرند ،تا به مرحله ایجاد فضای آزاد در مملکت برسیم و بتوانند بر آن مبنا با هم همکاری داشته باشند، نه بر مبنای ایدئولوژی و نه بر مبنای اینکه بخواهند از یک موضع حزبی و یا ایدئولوژیک با هم برخورد کنند، بلکه بر اساس یک برخورد و یک دید فراحزبی و فرامسلکی و با یک دید ملی به مفهوم منافع کل جامعه که الویت بدهند به این طرح تا این که بخواهند فقط نکته نظرات حزبی یا تفکر یا عقیدتی یا ایدئولوزیک خودشان پی ببرند. بنابراین میزان موفقیت یا عدم موفقیت در اصل بستگی مستقیم خواهد داشت به پاسخی که این جریانات فکری امروز به این مهم میدهند. من سعی کردم اصل قضیه رو به عنوان اینکه در الویت کجا است همیشه گوشزد بکنم و در گاهی اوقات متاسفانه خوب پیش نرفتیم و در بعضی مواقع خوب پیش رفتیم و امروز میتوانم به شما بگویم که دو فاکتور هست که کمک کرده به این روند، یکی اینکه اگر تا به حال همچنان نیروهایی بودند که در واقع یک پایشان اینطرف خط بود و یک پایشان انطرف خط، و هیچ موضع مشخصی و نهایی در ارتباط با اینکه آیا همچنان ما در فاز اصلاحطلبی و اصلاحات هستیم یا واقعا آینده را میخواهیم در ماورای این رژیم جستجو کنیم، این یک نکته است یک مقدار هم پدیدار شدن یک نسلی است که ببخشید اینطور میگویم اضافهبار دیروز را یدک نمیکشند و دیدشان نسبت به آینده است تا اینکه بخواهند برخوردهای سنتی یا دغدغهها و درگیریهایی که امروز اصلن موضوعیت ندارد برای نسل امروز همچنان مطرح بکنند که عاملی باشد برای نفاق تا اتحاد، بنابراین فکر میکنم این دو فاکتور باعث شده است خیلی بیشتر امروز در این مورد موفقیت حاصل بکنیم. آیا به فرم ایده الش رسیدیم؟. هنوز نه خیر، ولی فکر میکنم بسیار و به مراتب بهتر از هر زمان دیگری در این مورد و به شکل بسیار سریعتری داریم پیش میرویم که این علامت بسیار مثبتی است از دید من .
Sunday 10 July 2011
ملایان و نادر شاه افشار
در آموزه های دینی، بندگی همیشه بوده است و همیشه هم باید بماند؛ چه، اگر بردگی فکری و رابطه ی «مرید و مرادی» و «مقلد و مرجع تقلید» برچیده شود، بساط نظام جهل پروری و خرسواری به هم میریزد.
بر اساس قانون طبیعت، اما، نخست آزادی بوده است، بعدها کسانی پیدا شده اند که با فریبکاری و بنده سازی، برده داری فکری را آغاز کرده اند که این بند ِ بندگی همچنان حلقوم بسیاری را میفشارد. اما چند سده ای است که در بخشی از جهان، تلاش برای گسستن ِ گونه های گوناگون بند ِ بندگی آغاز شده و نسیمش به ما نیز رسیده است. این همه کشتار و این همه زندان، نشان از همین تلاش دارد.
شوربختانه «بزرگان» تاریخ ایران، پس از یورش اعراب مسلمان به ما چندان زیاد نیستند؛ کسانی که با تلاشهایی هرچند ناموفق، کوشیدند بند ِ بندگی دین و جهل را از دست و پای فهم ایرانیان باز کنند و ایشان را به دنیایی عاری از بندگی و تقلید نوید دهند. نادر شاه افشار یکی از این نامداران تاریخ گسسته و در هم ریخته و آلوده ی ماست.
نادر قلی [ندر قلی] از ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید. نادر شاه بنیانگزار دودمان افشاریه شد و دوازده سال از سال 1114 تا 1126 خورشیدی [امسال سال 1390 است] پادشاه ایران بود. پایتخت نادر شهر مشهد بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از هجوم اعراب به ایران است که سرکوب افغانها، بیرون راندن ترکهای عثمانی و روسیه را در کارنامه اش دارد. نادر شاه ترکستان و هندوستان را نیز فتح کرد. نادرشاه را آخرین جهانگشای شرق و ناپلئون ایران نامیده اند. جالب این که «پانترکها» دوست دارند از نادرشاه افشار «پادشاه ترکی» بپردازند؛ اما شوربختانه فراموش میکنند که بیش از نیمی از زندگی جنگی نادرشاه افشار در ستیز با ترکان عثمانی و برای بیرون راندن ایشان از کشور ایران سپری شده است.[1]
اینجا میخواهم تنها به بخش خاصی از زندگی نادر بپردازم که در تاریخ 1400 ساله ی ما نمونه اش ناچیز است.
حكومت مذهبی/خرافاتی صفویان شیعه نخست توسط محمود افغان و سپس توسط نادر شاه افشار پس از 240 سال حكومت ِ توام با جنایت و تفرقه افكنی مذهبی منقرض شد.
در كتاب انقراض سلسله ی صفویه نوشته ی لارنس لاكهارت ترجمه ی اسماعیل دولتشاهی آمده است: ولی شاه در منجلاب اندیشه های كودكانه و خرافی خود غوطه ور بود... پس از آنكه ازبكان به خراسان حمله بردند، این خبر را به گوش شاه سلطان حسین رسانیدند. شاه در آن لحظه با بچه گربه ای به بازی مشغول بود و پری را به ریسمانی بسته و به دست گرفته و در برابر حیوان میكشید... وزیر منتظر بود شاه چه دستوری در آن خصوص صادر میكند. ناگهان شاه سلطان حسین به وی گفت: پس از پایان بازی با او مشورت خواهد كرد، ولی قول خود را از یاد برد... در شب 12 ژانویه 1706 [میلادی] یكی از ستونهای بلند چوبی قصر آتش گرفت و در مدت كوتاهی حریق به سایر ستونها و قسمتی از سقف سرایت كرد... شاه سلطان حسین به كسی اجازه نداد آتش را خاموش كند و... گفت: اگر اراده ی خداوندی بر این قرار گرفته است كه این تالار سوخته شود، با آن مخالفتی نخواهم كرد.
در باره ی علل شكست شاه سلطان حسین از افغانها نوشته اند: شاه به جای این كه [كاری بكند]... به مشاوره با منجمان میپرداخت و برآن شد كه طبق اندرز یكی از فرماندهانش به سربازانش «آبگوشت سحرآمیز» بدهد، تا سربازان پس از خوردن آن آبگوشت «نامرئی» شوند و به آسانی بر دشمن فایق آیند.[2]
سلسله ی صفویان منقرض میشود، اما تخم نفرت و کینه ی بین باورمندان به مذاهب و ادیان گوناگون [كه آخوندهای شیعه زیر برق سرنیزه ی صفویان كاشته اند] تا همین امروز هم دامان ایرانیان را رها نکرده است.
علیرغم تلاشهای بسیار گسترده ی نادرشاه افشار برای خاموش كردن آتش جنگهای مذهبی بین مسلمانان به دلیل نفوذ ارتجاع، تفرقه و نفاق تا عمق ریشه های فاسد بستر جامعه، نادر نه تنها موفق نمیشود ایران را از نكبت حكومت دینی رها كند كه تلاشهای مستمرش هم مرتبا با كارشكنی آخوندها مواجه میشود.
شادروان احمد كسروی در دیباچه ی كتاب نادر شاه مینویسد:
«بی گفت و گوست كه رفتار نادر ستمگرانه بوده، ولی هیچ دانسته شده كه مردم نافهم ایران با آن پادشاه رفتاری بسیار ستمگرانه تر میكرده اند؟!
«تاكنون كسی این را ننوشته است. همه میدانند كه نادرشاه هنگامی به كار برخاست كه ایران یكباره استقلال خود را از دست داده و از آرامش و ایمنی هم بیبهره بود... سه دولت بیگانه در این كشور حكمروا بودند. گذشته از اینها در گوشه و كنارها بیش از ده تن از خود ایرانیان كوس خودسری میكوفتند... درچنین هنگام بدبختی كشور نادر سر برآورد و با یك شرق ِ دست ِ شگفت، بیگانگان را از كشور بیرون راند... پس از انجام اینكارها با آنكه بی گفت و گو بود كه خود او پادشاه خواهد بود، به توده ی مردم احترام گزارده، بزرگان كشور را به دشت مغان خواست و با دست آنها بود كه تاج شاهی را به سر گذاشت. پس از پادشاه شدن به خوشگذرانی و تن آسانی نپرداخته، به یك رشته كارهای دوراندیشانه ی بزرگی پرداخت و ایران را بزرگترین دولت آسیا گردانید... ببینیم مردم چكار كرده اند؟
«افسوس آور است كه مردم... به آن نام و آبرویی كه دولت ایران در جهان پیدا كرده بود، ارج نمیگذاردند. چون نادر میخواست شیوه ی زشت ِ دشنام و نفرین را كه كالای بسیار پست ِ دستگاهِ شیعیگری است، از میان بردارد، اینان رنجیدگی از او مینمودند، به خاندان بیكاره ی صفوی دلبستگی نشان داده، بسیار میخواستند كه پادشاهی با آن خاندان باشد... بیگمان نادر در این باره به ناپلئون و دیگر سردارهای تاریخ برتری داشته است.»
نادر در همان كنگره ی دشت مغان به این دلیل حاضر شد مسئولیت زمامداری كشور را برعهده گیرد كه: «نخست آنكه پادشاهی را در خانواده ی من موروثی كنید. دوم آنكه هیچ یك از افراد خاندان صفوی را تقویت نكنید و موجبات شورش و ناامنی را فراهم نسازید. سوم آنكه از سب عمر، عثمان و ابوبكر و تشكیل مجالس سوگواری به مناسبت مرگ امام حسین خودداری كنید، چون در اثر اختلاف شیعه و سنی خون بسیاری از مردم ریخته شده است و علمای دین باید مجمعی تشكیل دهند و به این اختلاف پایان بخشند.»
پیداست که چه كسانی از همان اول تاجگزاری نادرشاه با او به مخالفت برمیخیزند، او را هجو میكنند و... برایش توطئه های مكرر در مكرر تدارك میبینند!
«نادر... تصمیم گرفت وضع اوقاف را نیز روشن كند... به محض ورود به قزوین تمام علمای شهر و نقاط مجاور را گرد آورد و از آنها پرسید كه عواید اوقاف به چه مصرف میرسد؟ آنان در پاسخ گفتند كه خرج علماء و مدارس و مساجد میشود و در مسجدها برای پیروزی ارتش پادشاه دعا میكنند. نادر گفت: مسلم است كه شما در وظایف خود قصور ورزیده اید و خداوند از كار اشخاصی مانند شما ناراضی است. نزدیك [به] پنجاه سال بود كه مملكت رو به انحطاط میرفت و عاقبت گرفتار شدیدترین فقر و فاقه شد تا آنكه...»[3]
مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم مینویسد: «نادر در راه جلوگیری از اختلافات مذهبی ایران و عثمانی تلاش بسیار كرد و سفرا و نمایندگانی برای انجام این مقصود بین دو كشور مبادله شد، ولی سلطان عثمانی هر بار به صورتی از قبول پیشنهادهای نادر سر باز میزد.»
نادر هم چنین بارها از سلطان عثمانی تقاضا كرد كه مذهب جعفری را به عنوان پنجمین مذهب تسنن بپذیرد. در یكی از فرامینش هم گفته بود كه تمام نزاعها و خونریزیها محصول تفسیرهای غلطی است كه از قوانین مذهبی كرده اند. در زمان پیغمبر جز مذهب تسنن مذهب دیگری نبوده و همه باید از مذهب تسنن پیروی كنند.
كالوشكین مامور ثابت روسیه در ایران در ماه مه 1741 گزارش میدهد كه نادر ضمن گفت و گو با پیشوایان مذاهب مختلف میگوید: «خدا در قلب ما بینش به وجود آورد كه اختلاف بین این همه آئینها را ببینیم و از میان آنها انتخاب كنیم. و ایمان نوی بسازیم كه هم خدا از آن خشنود شود و هم برای ما وسیله ی نجاتی باشد. برای همین است كه این قدر در جهان آئینهای مختلف وجود دارد؛ آئینهایی كه یكی دیگری را لغو میكند، و هر یكی فقط خودش را ارزشمند میداند. این آئینها یكی نیستند، در صورتی كه خدا یكی است و آئین هم باید یكی باشد.»
برای فهمیدن ارزش تلاش ناموفق نادر برای برداشتن اخلافات فرقه ای از میان ایرانیان، بد نیست نگاهی هم به بخشی از کارنامه ی صفویان در کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران بیاندازیم. این کشتار و تحقیر، همچنان در ایران تحت سلطه ی حکومت کهریزکی اسلامی ادامه دارد.
آرامگاه نادر شاه افشار در مشهد، با همت رضا شاه بزرگ ساخته شده است.
چند گفته ی نغز نادر شاه افشار را در ادامه میآورم:
- میدان جنگ میتواند میدان دوستی نیز باشد، اگر نیروهای دو طرف به حقوق خویش اکتفا کنند.
- سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام.
- تمام وجودم را برای سرافرازی میهن بخشیدم، به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم.
- باید راهی جست. در تاریکی شبهای عصیان زده ی سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم؛ نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان؛ چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه ی جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است و نمیتوانی کاری بکنی؛ اما وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو میتوانی. این تنها نیرویی است که از اعماق وجودت فریاد میزند: تو میتوانی جراحتها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم؛ به امید سرافرازی ملتی بزرگ.
- از دشمن نباید ترسید، اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت؛ جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت، نه تنها کمک جامعه نیست، بلکه باری به دوش هموطنانش است.
- اگر جانبازی جوانان ایران نباشد، نیروی دهها «نادر» هم به جایی نخواهد رسید.
- خردمندان و دانشمندان سرزمینم، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما؛ اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد، دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود.
- وقتی پا در رکاب اسب مینهی، بر بال تاریخ سوار شده ای؛ شمشیر و عمل تو ماندگار میشوند؛ چون هزاران فرزند به دنیا نیامده ی این سرزمین، آزادیشان را از بازوان و اندیشه ی ما میخواهند. پس با عمل خود میآموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده ی آنان بی تفاوت نبوده اند و آنان خواهند آموخت که آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.
- هر سربازی که بر زمین میافتد، روحش به آسمان پر میکشد. نادر میمیرد و به گور سیاه میرود. نادر به آسمان نمیرود. نادر آسمان را برای سربازانش میخواهد و خود بدبختی و سیاهی را. او همه ی این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان میخرد. پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم به درد میاورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن میراند.
- شاهنامه ی فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است.
- فتح هند افتخاری نبود برای من؛ دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر به دنبال افتخار بودم، سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود.
- کمربند سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است. نادرهای بسیاری آمده اند و باز هم خواهند آمد؛ اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد؛ این آرزوی همه ی عمرم بوده است.
- هنگامی که برخاستم، از ایران، ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم، بردگانی زبون؛ سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است؛ سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.
- لحظه ی پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم.
- برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمیکنم، بلکه آن را با قدرت فرزندانم کشورم به دست میآورم.
- گاهی سکوتم، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز عقب مینشاند.[4]
16 تیرماه 1390
7 ژوئیه 2011 میلادی
نادره افشاری
http://nadereh-afshari.org/articles/Mollayan_va_Nader_Shah.htmMonday 4 July 2011
رضا پهلوی پاسخ به پرسش های شما - ژوئن ۲۰۱۱
پرسش ۱: آیاسکولاریسم که سرچشمه آن درغرب است را میتوان در جامعه سنتی ایران به کار گرفت؟ وبا تشکرازشما بابت به کارگیری نظربنده درباره لینک کردن صفحه پرسش درصفحه اول خواهشمنداست پاسخ های ماه پیش به فارسی نیزدرسایت قراربگیرد تا افرادبیشتری امطالب استفاده کنند. حسین، ایران
رضا پهلوی: سکولاریزم که معرف جدایی دین از حکومت است در ابتدای پادشاهی خاندان پهلوی در ایران پایه گرفت و هدف از آن یکی جلوگیری از کشیدن پای مذهب به عرصۀ حکومت بود تا هم حرمت دین و مبشرین آن محفوظ بماند، هم اینکه احکام شرعی که مغایر با مدرنیزم و پیشرفت و توسعۀ مملکت بود اثرگذار نباشد. ولی متاسفانه در اثر انقلاب اسلامی، روحانیت بدنۀ اصلی حکومت را تشکیل داد و نتیجه اش دین گریزی و روحانیت ستیزی و تا حدی تنفر است که امروز در جامعۀ کشور ما حکمفرماست. جامعۀ ما قبل از انقلاب به مفهوم و برداشتی که دارید به آن حد سنتی نبوده و با تجربیات قبل و پس از انقلاب اکنون من براین باورهستم که جامعۀ ایرانی آمادگی پذیرش سکولاریزم را دارد.
پرسش ۲: ازحضرتعالی بابت روشن کردن مقاصد پلید سکویی تشکر میکنم.انتظارهوادارانتان نیز این بود که این اتفاق بیفتد.مشخص کردن خط ها باافرادتندرو وبی صلاحیت کاری قابل تحسین است آیا وقت آن نرسیده که یک شبکه رسمی زیرنظرشما ویژه هواداران پادشاهی مشروطه تاسیس شود؟ محمد حسین، پارس
رضا پهلوی: هواداران من کسانی هستند که به اصولی که بدان متعهد هستم نیز باور داشته باشند، ولی کسانی که مدعی طرفداری از من را دارند، اما در عمل برخورد غیر دموکراتیک با سایر تفکرها داشته باشند در تضاد مستقیم با منش و افکار من هستند و من آنها را طرفدار خود نمی پندارم. وجود یک شبکۀ خبررسانی مستقل به منظور هدایت جامعه به سوی دموکراسی و آزادی خواهی کاملا ضروری است، ولی وابستگی چنین شبکه ای را به خودم صحیح نمی بینم.
پرسش ۳: با درود می خواستم بدانم شما تا چه حد به موسیقی علاقه مندید؟ آیا دختران شما که دربیرون ایران بزرگ شده اند موسیقی فارسی گوش می کنند وخواننده محبوب شما وخانواده تان کیست؟تا چه حد به موسیقی اجتماعی وداریوش علاقه دارید؟آیاباداریوش تاکنون دیداری داشته اید؟ ایرانی، ایران
رضا پهلوی: من همیشه از موسیقی لذت می برم و در زندگی من جای خاص خود را دارد. فرزندان من هم همینطور. من با خواننده های ایرانی نسل خودم آشنایی نزدیک دارم و در فرصت های مختلف با آنها ملاقات داشته ام و از شنیدن صدای آنها لذت می برم. داریوش هم یکی از خوانندگان نسل من است که مورد علاقه ام نیزمیباشد.
پرسش ۴: شاهزاده رضا پهلوی با سلام و آرزوی سلامتی و مؤفقیت شما و سایر آزادی خواهان من از دانشجویان ایرانی هستم.می خواهم بدانم جوانان ایرانی چگونه می توانند با شما همکاری و در ارتباط باشند؟ به امید آزادی میهن مان ایران..."میلاد، ایران
رضا پهلوی: وقت من درحد امکان در اختیار و تماس با هم میهنان عزیزم است و طیف وسیعی از آنها از طریق اینترنت، ای میل و تلفن با من تماس می گیرند و از طریق تارنمای شخصی من www.rezapahlavi.org می توانید نحوۀ ارتباط و همکاری را پیدا کنید.
پرسش ۵: درود برشهریارایران نگهبان میراث فرهنگی چند هزارساله ایران وظیفه ایرانیان خارج از کشور درسازمان دهی فلج کردن رژیم در ایران جهت اعتصابات را بفرمایید باسپاس ریموند رادیو طلوع جمیله و ریموند، انگلستان
رضا پهلوی: به نظرمن بهترین روش در بسیج نیروهای آزادیخواه، مبارزات مدنی و بدون خشونت است و در شرایط موجود از طریق ارتباطات الکترونیکی، و پشتیبانی های مالی و یا رسا کردن صدای آنان و انعکاس آن به سیاستگذاران می توان به فراهم نمودن این زمینه یاری رسانید.
پرسش ۶: درود به شاهزاده عزیز سوال من از جنابعالی این هست که چرا اکثر مخالفین نظام با خود در گیر هستند تا با نظام چطور میشود در طرفداران نظام نفوذ کرد و آنها را به سفف پیوستن به مردم تشویق کرد سپاسگزارم. ارشان، کانادا
رضا پهلوی: مخالفین نظام در سی سال گذشته اکثرا از سد مواضع ایدئولوژیکی که باعث عدم همفکری و همکاری بوده گذشته اند و به تحول قابل توجهی دست یافته اند و شاهد هستیم که در مورد اصول پایداری، شامل حقوق بشر، دموکراسی و آزادیخواهی خیلی به هم نزدیک شده اند و توافق نسبی پیدا کرده اند. اما در مورد آنان که می گویند طرفدار نظام هستند تا زمانی که یک بدیل سازمان یافته در مقابل این رژیم را احساس نکنند، مطمئنا از رژیم دور نخواهند شد، تنها در صورتی از رژیم جدا خواهند شد که بدیل قابل اطمینانی در دسترس داشته باشند.
پرسش ۷: درود به شاهزاده، برای ترویج اندیشها شما احتیاج به یک رسانه یا گروه تبلیغاتی هست، چرا از جوانانی که حاضر هستند با جان دل با دبیرخانه شما هم کاری کنند استفاده نمی کنید با تشکر آیدین. آیدین، ارومیه
رضا پهلوی: من همکاری جوانان عزیز را همیشه استقبال می کنم و هستند کسانی که از مدت ها پیش این همکاری را شروع کرده اند و سعی می کنم که آنرا گسترده تر کنم. وجود یک رسانه به منظور رساندن آگاهی و ارتباط با هم میهنان می تواند نقش موثری ایفا کند و ایجاد یک رسانۀ قوی و موثر نیازمند امکانات وسیع و همه جانبه است.
پرسش ۸: با درود لطفا بفرمایید در مورد همبستگی اپوزیسیونهای خارج از کشور در چه مرحله ای هستید و آیا همچنان در تلاش هستید متشکرم. یک دوست، سوئد
رضا پهلوی: تلاش برای ایجاد یک هم بستگی برسراصول کلی همچنان ادامه دارد و کار ساده ای نبوده و احتیاج به زمان و یک تجدید نظر اساسی فکری و عقیدتی در برخورد با مسایل زمان حال را داشت. خوشبختانه به نتایج خوبی داریم می رسیم.
پرسش ۹: درود بر شاهنشاه رضا شاه پهلوی ۳ سوال دارم ۱- دلیل عدم همکاری شما با گروه هایی مثل گروه نظامی سیاسی عقاب ایران چیست؟ داوود, ایران
رضا پهلوی: من همیشه مشوق همۀ نیروهای سیاسی آزادیخواه بوده ام – و این روش ادامه دارد. مواضع من دفاع از یک روش مبارزاتی که بر مبنای پرهیز از خشونت و نافرمانی مدنی باشد بوده وهست و مشوق تمامی سازمان هایی که با کاربرد این روش و در همکاری با یکدیگر اقدام می کنند هستم. در این راستا من از جزییات استراتژی یا تاکتیک این سازمان اطلاعی ندارم و به همین دلیل موضع مشخصی نمی توانم اتخاذ نمایم.
پرسش ۱۰: درود بر اعلیحضرت رضا شاه پهلوی. با توجه به خدمات بسیار بزرگ و فراموش نشدنی پدربزرگتان به این مرز و بوم بسیاری از جوانان ایران در حال حاضر اطلاعات درستی از این بزرگوار ندارند. آیا شما تلاشی برای شناساندن رضا شاه کبیر به مردم انجام نمی دهید؟ جوان ملی گرا، ایران
رضا پهلوی: خدمات ارزندۀ مردان بزرگ هیچگاه از نظر تاریخ نگاران پنهان نمی ماند. من فکر می کنم که مورخین با انصاف در جهت آگاه سازی جامعه نقش خود را در این مورد به خوبی ایفا کرده اند. تا آنجا که اطلاع دارم در مورد رضاشاه کبیر هم در خارج و هم در ایران مطالب بسیاری منتشر شده است و در دسترس عموم است.
Saturday 2 July 2011
افرادی که تاج شاهی کوروش کبیر را با عمامه یکی میکنند نادان و فرهنگ ستیزبیش نیستند
این افراد به همان اندازه آخوند فرهنگ سیتیز هستند فردی که فرق عمامه با تاج را
تشخیص ندهد دیگر حرفی نیست مردم باید آگاه باشند
وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی
من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم ایران تو با یاد دین، زن را به زندان می کشد من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم
Thursday 30 June 2011
توضیحات کامل رضا پهلوی در مورد حکومت دکتر مصدق
باید به آقای مشیری گفت فرد باید یک مطلب کامل را بخواند بعد بتواند به نقد و بررسی آن بپردازد شما که خود را استاد و با سود مینامید چطور میتوانید فقط با خواندن چند جمله به نقد آن بپردازید پس میشود گفت یا از کینه یا از نادانی شما هست آقای مشیری مطلب کامل را بخوانید بعد نقد کنید مغلطه نه نقد کنید
با اين حال، اين تصويری است که پدر شما از خود به جا
گذاشته و بسيار ريشه در خاطرٔە سرنگونی حکومت مصدق در ١٩۵٣ دارد که او با کمک ٓامريکا و انگلستان طرح ريزی و اجرا کرد. ٓايا در مقابل ملی گرای پرشوری ھم چون مصدق، شاه ايران ھمانند يک رعيت يا سرسپردٔە ٓامريکايی ھا رفتارنکرد؟اين تلقی ساده انگارانه ايست و کامال وقايع تاريخی را از ھم مجرد می کند. در ١۵ مارس ١٩۵١ به کوشش جبھٔە ملی، که به تازگی توسط دکتر مصدق به وجود ٓامده بود و با پشتيبانی کامل شاه، مجلس ايران به اتفاق ٓارا قانون ملی شدن صنعت نفت را تصويب کرد. در فردای اين تصميم پدرم با ابراز شادی و تبريک خود به ملت، رسما مصوبٔە مجلسرا تاييد کرد. در اين زمان اجماع کاملی برسر اين مسٔيله وجود داشت. بعد از ملی شدن نفت، کل کشور در وجد و شادمانی بود. يک ماه بعد، در ٢٨ اوريل، مجلس شورای ملی تنھا با اختالف يک رای دکتر مصدق را به عنوان نخست وزير معرفی کردٓو بالفاصله پدرم وی را به اين مقام منصوب نمود.اين اتفاق ھمانند ٓانچه روايت عمومی می گويد، روی نداد. ٓاثار تاريخی اخيرا منتشر شده به ويژه کتاب محمد مصدق، ٓاسيب شناسی يک شکست، اثر پژوھشگر ايرانی علی ميرفطروس که پيش از انقالب زندانی سياسی بود، نشان می دھد که در ٓاغاز مناسبات شاه و مصدق عالی و محترمانه بود. ھر دو ميھن دوستانی بودند که نسبت به سلطٔە بيگانه بر کشورشان سخت نگران بودند و ملی کردن نفت ھدفی بود که ھردو را با ھم متحد می ساخت. بعد از بيرون راندن سپاھيان روسيه که تا ١٩۴۶ در شمال ايران مانده بودند، ايران مجددا تحت نفوذ گستردٔە انگلستان قرارگرفته بود و به ھمين خاطر ملی کردن نفت به نماد استقالل ملی بدل شد. )از زمان کشف نخستين ..
ذخاير نفتی ايران در ١٩٠٧، نفت ما در انحصار انگلستان بود( به ھمين خاطر، پدرم از اين که دکتر مصدق را در مقام مسٔيوليت قرار می داد صميمانه خرسند بود. ھردو شخصيت می خواستند در يک جھت اقدام کنند. ملی کردن نفت به ھيچ وجه باعث مجادله ميان
رٔييس حکومت و نخست وزير نبود. در اين مورد پدرم مصدق را تا ٓاخر پشتيبانی کرد.ولی نتايج اين سياست باعث جدايی ٓانان شد. بعد از ملی شدن نفت، ھنگامی که با اقدام تالفی جويانٔە تحريم کامل نفت مان توسط انگليسی ھا روبرو شديم و دولت ايران تقريبا ورشکسته شد، اختالف ميان پدرم و دکتر مصدق شکل گرفت، پدرم بر اين فکر بود که با پيش گرفتن روئە افراطی در رويارويی با انگليسی ھا، اين خطر وجود دارد که نخست وزيـر، بر خالف ميل خــود، کشور ما را در کنتـرل شوروی ھا قـرار دھــد. از يــاد نبـريم که حزب نيرومنـد تـوده، ستون پنجم شــوروی ھا، در ٓان زمان می کوشيد قدرت را به دست بگيرد. در اين صورت ايــران بــه يکی از اقمــار شوروی َبــ َدل می شد، بی ٓانکه اين کشور نيازی به فرستادن تانک ھايش داشته باشد. پدرم نگران اين بود که أيتالفی از مذھبيون و کمونيست ھا بر کشور چيره شود. به اين معضل، بحرانی نھادی نيز پيوند خورد. دکتر مصدق مجلس را منحل کرد و حاکميت خود را بر صدور احکام حکومتی استوار نمود که به ھيچ وجه با قانون اساسیمنطبق نبود.پدرم تا طوالنی ترين زمان ممکن از مصدق پشتيبانی کرد. اما زمانی فرارسيد که منافع ملی انتخابی ديگر را اقتضا می کرد. ٓايا انتخاب او درست بود؟ ٓايا اين انتخاب قانونی بود؟ حق با چه کسی بود؟ امروز نيز در مورد اين بخش از تاريخ مان اتفاق نظر وجود ندارد.
علت ھای دو بحران کامال متفاوتند. محرک اصلی بحران ١٩٧٩، در ٓاغاز و در بين نخبگان روشنفکر، فقدان ٓازادی ھای سياسی بود. مطالبات ٓانان به حق بود. در ٓان زمان سوء استفاده از قدرت و نقض حقوق بشر وجود داشت که با صراحت محکوم شان می کنم. اما اين جنبش ابزاردست ايدٔيولوژی اسالمی – مارکسيستی شد که مشغله اش ٓازادی و حقوق بشر نبود، بلکه صرفا قصد داشت که از خالل اين بحران، ايران را در منازعٔە ميان شرق و غرب به اردوگاه شرق براند. تنفر از دموکراسی و مخالفت با ھر نوع حضور غرب در ايران، نقاط مشترک مذھبيون تاريک انديش و چپ طرفدار شوروی بود که پائە رژيم اسالمی را تشکيل داد. اين رژيم بـا بھتــرين دستــاوردھای غرب، يعنی حقوق بشــر، دموکــراسی، کثرت گرايی، ٓازادی و برابری جنسی مخالف است. از اين زاويه ھيچ ارتباطی ميان اين بحران و رويدادھای ١٩۵٣ وجود ندارد که طی ٓان، ھمانطور که گفتم، علت اختالف ميان دکتر مصدق و پدرم نه
رابطه با غرب، که بحرانی نھادی بود.دليل بنيـادی ديگر بحـران ١٩٧٩، گسيختگی پيونــد ميان نھاد پادشاھی و مردم بود. پدرم حقيقتا محدوديت ھای در نظرگرفته شده در قانون اساسی را ناديده گرفت و به جای ٓان که نقش داور را بازی کند، به تصميم گيرنده َبـ َدل شد، درحالی کــه مردم و روشنفکـران خود را از قدرت دور افتاده احساس می کردند. پس از دورٔە مصدق، پدرم که احساس می کرد به او خيانت شده، قصد کرد تا زمام امور راخود در دست بگيرد، در حالی که پيش از مصدق ھرگز چنين نکرده بود.در ٓاخر، شکافی که در ١٩۵٣ شکل گرفت متاسفانه ھرگز ُپر نشد و احتماال ھمين مانع از ٓاشتی دوبارٔە پدرم با جبھٔە ملی طرفدار مصدق شد. بعيد نيست که پدرم اقدام ھای الزم ...پدرم با جبھٔە ملی طرفدار مصدق شد. بعيد نيست که پدرم اقدام ھای الزم برای غلبه بر کينه ھای گذشته را انجام نداده باشد. برخی، ھمانند دکتر شاپور بختيار مايل بودند که شاه به نقشی که قانون اساسی برايش تعيين کرده بود بازگردد، بی ٓان که اين امر نھاد پادشاھی را زير سٔيوال ببرد. عده ای ديگر در جھت عکس لغزيدند و با تکرار نظرئە موازنٔە منفی مصدق، که عبارت از "نه شرق"، "نه غرب" بود، در واقع شعار انقالب ١٩٧٩ را شکل دادند که عبارت بود از "نه شرقی، نه غربی، جمھوری اسالمی" از ميان اين عده می توان به مھدی بازرگان اشاره کرد که به ٓاغوش خمينی غلتيد و پيش از جدايی از او
مدت يک سال نخست وزير وی بود. اما نمی توان ُحکم عمومی داد و گفت که ١٩٧٩ ادامٔە ١٩۵٣ بود.
اگر پدرشما به اندازٔە مصدق ملی گرا بود، چگونه با کودتای ".C.I.A" در ١٩۵٣ به قدرت بازگشت؟
درست است که پدرم از پشتيبانی ٓامريکا بھره مند بود. اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازی است. حکومت مصدق محبوبيتش را از دست داده بود، اگر نه چطور می توان فروپاشی ٓان را در کمتر از سه روز توضيح داد؟ ھيچ کانون توطٔيه ای، ھيچ حکومت خارجی نمی توانست، ولو با گسترده ترين وسايل،چنين معجزه ای از خود نشان بدھد.رفتن پدرم به ُرم، ھمانند يک شوک برقی بود. مردم ايران متوجه رونـد وقايع شدنـد و به دليل تھديد
اما ٓايا پدر شما می توانست در ١٩۵٣ بدون پشتيبانی ٓامريکايی ھا قدرت را از نو در دست بگيرد؟
حقيقا چه اتفاقی افتاد؟ وضعيت کشور شديدا نگران کننده بود. به دليل تحريم انگلستان، عمال در وضعيت ورشکستگی قرارگرفته بوديم. حزب توده روز به روز دايرٔە نفــوذ خود را گسترش می داد. در سطح بين المللی در بن بست بوديم. برخی از اطرافيان نخست وزير مانع از ھر نوع مصالحه ای می شدند کهخروج ٓابرومندانه از بحران را ميسر می ساخت.در چنين شرايطی، شاه که تا ٓان زمان قانون اساسی را محترم شمرده بود، به ناچار با استفاده از قدرتی که قانون اساسی به او داده بود نخست وزير را برکنار کرد. نخست وزير ُحکم برکناری را رد کرد و ايناقدام خالف قانون اساسی بود. بعدازاين مخالفت ،پدرم راھی ُرم شد.نمیگويم که پدرم دربرکناری مصدق حق داشت. اين را ھم نمی گويم که مصدق حق داشت که با ُحکم برکناری خود مخالفت کند. واقعيت سياه يا سفيد نيست. نه می توان حق را صد در صد به پدرم داد و نه صد در صد به مصدق. اين يک واقعٔە تاريخی و متعلق به پنجاه و شش سال پيش است. تنھا نفع اين مباحث تاريخی درس گيری ازان ھا جھت اصالحات نھادی الزم به منظور جلوگيری از تکرار چنين بحرانی ھايی در ٓاينده است.
اين درس ھا کدامند؟
درس اول اين است که بايد نظامی را ساخت که در ٓان نيروھای نظامی در وھلٔە نخست به قانون اساسی وفادار باشند که باالتر از ھر چيز است حتی باالتر از رٔييس حکومت، حال می خواھد پادشاه باشد يا رٔييس جمھوری.درس دوم اين است که دستگاه قضايی مستقل بايد ٓان قدر اقتدار کافی داشته باشد تا بتواند در صورت بروز اختالف بر سر قانون اساسی رای نھايی را صادر کند. به اين ترتيب، ديوان عالی يا شورای قانون اساسی بايد به عنوان ٓاخرين مرجع بتوانند بگويند که اين يا ٓان اقدام قؤە اجرأييه يا قؤە قانونگذاری با قانون اساسی منطبق است يا نه. اگر نخست وزير يا رٔييس حکومت خالف قانون عمل کند، بايد حد و مرز را به او گوشزد کرد. در اياالت متحدٔە ٓامريکا ديوان عالی در مورد انطباق اين يا ٓان تصميم باقانون اساسی اظھار نظر می کند.در اين حالت، ارتش ميان چندين مرجع قانونی قدرت دچار سردرگمی نمی شود و دقيقا می داند که ٓايا حق سرپيچی از يک فرمان را دارد و از چه کسی بايد فرمانبرداری کند. برای نمونه، اگر دکتر مصدق قانون اساسی را نقض کرده بود، ديگر نمی توانست به ارتش فرمان دھد. اگر شاه کوتاھی کرده بود،ارتش ھيچ حقی نداشت که عليه رٔييس حکومت دست به اقدام بزند.اگر فردا رٔييس دولت از تصميم ارگان ناظر بر رعايت قانون اساسی تبعيت نکند و برٓان شود تا به طور غيرقانونی از زور استفاده کرده و نمايندگان مجلس و قضات را دستگير کند، بايد امکان سرپيچی ارتش از قوا، اعــم از قــؤە قانونگــذاری يا قؤە قضأييـه، خنثـی شده اند، الزم است بــه رٔييس حکومت، حال می خواھد پادشاه باشد. يا رٔييس جمھوری، اجازه داد تا برای استقرار دوبارٔە قانون موقتا فرماندھیارتش را در دست بگيرد.
ين وضعيتی است که اسپانيا در اوايل دھٔە ١٩٨٠ داشت، ھنگامی که خوٓان کارلوس از وقوع يک کودتا جلوگيری کرد. برای ٓان که قانون به عنوان ٓاخرين مرجع اجرا شود، بايد اين ھا را با دقت بسيار تنظيم و تدوين کرد. اگر ما از چنين ساز و کاری بھره مند بوديم، ٓاخرين مرجع اجرا شود، بايد اين ھا را با دقت بسيار تنظيم و تدوين کرد. اگر ما از چنين ساز و کاری بھره منـد بوديم، بحران ١٩۵٣ به سرعت حل می شد. ضمانت نھايی برای پيش گيری از به انحراف بردن دموکراسی، حاکميت قانون و وجود ساز و کارھای روشن در دفاع از قانون اساسی است که به نام ٓان، مقامات عالی دولت، اعم از پادشاه يا رٔييس
جمھوری و يا نخست وزير، سوگند ياد می کنند.صفحه ۱۶ - ۲۰ کتاب زمان انتخاب
Subscribe to:
Posts (Atom)